خمپاره و گوله کش

در مهمات پای قبضه (اینجا)  نوشته بودم:

همین گلوله های ایرانی چند روز بعد در همان آتشبار ۱۲۰ موجب قطع انگشتان فرمانده آتشبار شد که خود داستانش جداست

و اما داستانش:

در محور شلمچه؛ مسئول محور ادوات بودم. مقر ما در یکی از نونی ها (نزدیک کانال ماهی و نهر جاسم) بود

در همان مقر البته؛ یک آتشبار ۱۰۶ هم داشتیم. دو دیده بان در محور داشتیم که معمولا یکی در دیدگاه خط مقدم و دیگری بر روی دکل بود. یکی از دیده بانها بسیار مجرب و فرز بود و دیده بان دیگر کارش البته بد نبود ولی خیلی کند بود

اغلب گلوله های ایرانی که از قبضه خمپاره هایمان (یعنی آتشبارهای ۱۲۰ و ۸۱) شلیک میکردیم؛ انحراف داشتند. علت آن هم این بود که: موقع ریخته گری مواد مذاب بدنه گلوله و سرد شدن آن در ایران (که ظاهرا در همین آذرآب اراک ساخته میشدند) تزریق مذاب و سرد شدن آن به صورت کاملا یکنواخت و منظم و یکدست انجام نمیشد و لذا مرکز ثقل گلوله در مرکز گلوله نبود و همین امر باعث میشد که گلوله های خمپاره پرتابی در مسیر حرکت به سمت مرکز ثقل گلوله منحرف شوند و در نتیجه به هدف مورد نظر ما اصابت نمیکردند.

روزی در سنگر خودم بودم که از بیسیم شنیدم دیده بان کند درخواست آتش برای یک ثبتی از آتشبار ۱۲۰ کرد. “فرمانده این آتشبار یک سپاهی با تجربه و بسیار آدم خوبی بود”. پرسنل قبضه گلوله را روانه کردند و در بیسیم گفتند نخود ارسال شد. دیده بان قر زد که چرا مرا سر کار میزارید چیزی نیامد دوباره بفرستید. دوباره فرستادند و گفتند نخود ارسال شد. دوباره دیده بان فریاد زد که چرا اذیت میکنید؟ فرمانده آتشبار خطاب به من گفت ما دستور را اجرا میکنیم اما او دقت نمیکند. پشت بیسیم گفتم من الان خودم میام اونجا و به دیده بان گفتم صبر کند تا من برسم. فورا با موتور تریل به آتشبار ۱۲۰ رفتم و به دیده بان گفتم خودم هستم. فرمانده آتشبار حضورا به من توضیح داد که چون گلوله های ایرانی انحراف دارند به محل مورد نظر دیده بان اصابت نمیکنند ولی او چون کند است کمی دوربین را به اطراف نمیچرخاند که محل برخورد گلوله را پیدا کند و تصحیحات بدهد تا ما اعمال کنیم.

دیده بان درخواست آتش مجدد کرد و در حضور من شلیک شد. ولی دیده بان گفت نگرفتم. بهش گفتم به سرعت کمی اطراف هدف مورد نظر را نیز بررسی کند و اطمینان داشته باشد که نخود ارسال شده. گشت و محل اصابت را پیدا کرد و تصحیحات داد. پرسنل هدایت آتش و قبضه به سرعت تصحیحات را اعمال کرده و گلوله بعدی را روانه کردند. و با دقت بیشتر دیده بان؛ انحرافها مشخص و تصحیحات اعلام و اعمال میشد و به سرعت؛ چهار گلوله پشت سر هم به سمت هدف شلیک شد زیرا دیده بان وقتی تصحیحات جدید میداد و درخواست آتش مجدد میکرد به سرعت انجام میشد.

گلوله پنجم اما؛ در قبضه گیر کرد. چرا؟

زیرا یکی دیگر از اشکالات گلوله های خمپاره ایرانی این بود که: جنس آلیاژ گلوله با جنس آلیاژ لوله خمپاره دقیقا همخوانی نداشت. بر اثر گرمای ناشی از شلیک گلوله؛ لوله خمپاره گرم میشد. وقتی لوله گرم بود و گلوله وارد لوله میشد؛ گلوله هم گرم و منبسط میشد. ولی میزان انبساط گلوله با میزان انبساط لوله همخوانی نداشت و لذا گلوله در لوله؛ قبل از رسیدن به انتهای لوله و شلیک؛ گیر میکرد.

بچه ها به دیده بان اعلام شلیک کردند و دیده بان قر زد و خطاب به من گفت دیدی میگم اینها مرا سر کار میزارن؟ فورا بچه ها به داخل سنگر و نزد بیسیم آمدند و به من گفتند گلوله گیر کرده است و من به دیده بان گفتم: نه؛ مشکل پیش آمده!

فرمانده آتشبار فورا رفت بالای سر لوله خمپاره که با گوله کش (گلوله کش) گوله را از داخل لوله در آورد که به دلیل گذشت اندک زمانی و سردتر شدن گلوله و منقبض شدن آن؛ موقع فشار گوله کش به گلوله؛ گلوله به سمت پایین لوله خمپاره حرکت میکند و با برخورد چاشنی به سوزن شلیک انجام میشود و متاسفانه گلوله خمپاره؛ گوله کش و انگشتان فرمانده آتشبار را با خود میبرد.

من تا صدای شلیک گلوله را شنیدم با بیسیم به دیده بان اعلام کردم نخود ارسال شد که بلافصله بچه ها با سراسیمگی به داخل سنگر آمدند و گفتند  آمبولانس را خبر کنیم و توضیح دادند که چه شده است. بلافاصله درخواست آمبولانس کردیم و فرمانده ارزشمند آتشبار ۱۲۰ مان را با بغض و اندوه روانه اورژانس کردیم.

خدایا ! چه خونها ( +  و  +  و  + ) که در راه تو ندادیم و چه انسانهای بلند مرتبه که در مسیر اسلام و انقلاب از دست ندادیم. حقش هست که الان وضع مملکتمان این باشد ؟؟؟

از آنطرف بشنوید سرنوشت گلوله شلیک شده ای را که به همراه و بر سر خود گوله کش هم داشت: گلوله حدود ۵۰۰ متر جلوتر از محل آتشبار و در پشت خط خودی به زمین خورد و فقط خدا را شکر که باعث تلفات انسانی بیشتری در خط خودی نشد. البته انگشتان دست فرمانده آتشبار را با خود برد که هر وقت یادم می افتد اشک از چشمانم جاری میشود. همین الان دارم با بغض و ناراحتی و چشمان خیس اینها را می نویسم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *